- منشی تلفن را به دفتر رضا وصل کرد. رضا گوشی را برداشت و گفت: «دایرهی جنسی، بفرمایید» اما هیچ صدایی از پشت خط نیامد. رضا چند لحظه مکث کرد و بعد گوشی را قطع کرد. سعی کرد بقیهی پروندهها را بررسی کند اما این تلفن ذهنش را مشغول کرده بود. کنترل تلویزیون را برداشت و آن را روشن کرد، بلکه از افکار یاسآورش رهایی پیدا کند. ایرانبدن همهی شبکههای خصوصی را جمع کرده بود و همه فقط مجبور بودند همان یک کانال دولتی را نگاه کنند. برنامهی «تازهشکفته» در حال پخش بود که مخصوص نوجوانان تازهبالغ ساخته شده بود. مجری گفت: «دوباره فصل گرم و دوستداشتنی تابستون فرا رسیده و همونطور که میدونین چون بچهها بیکارن و مدرسه نمیرن بازار خودارضایی هم داغ داغه. بریم ببینیم هر نوجوونی روزش رو چطور میگذرونه.» رضا علاقهای به اینجور برنامهها نداشت. خواست تلویزیون را خاموش کند که صدای به هم خوردن پنجره را شنید. باد شدیدی شیشه را میلرزاند و پردهها را تکان میداد. تکه کاغذی هم به پرده وصل شده بود و به شدت تکان میخورد. کاغذ را برداشت و این متن را خواند:
Taa zamaani ke ed”Alat” bargharaar nashavad va rez”Alat” az beyn naravad man be jenaayat edaame midaham.
Emza: a. p (Alat parast)
آلتپرست به صورت رمزی فهمانده بود که نویسندهی نامه است. رضا این را از قرار گرفتن کلمهی الت در گیومه فهمید. اما با خودش گفت شاید این نامه رمزهای بیشتری داشته باشد. این بود که کلمهی رذالت را چند بار پیش خودش تکرار کرد. رذالت، رذالت، رذالت... در این زمان فکری در ذهنش جرقه زد. رذالت را میتوان رضاآلت هم خواند. معنای اصلی نامه این بود: تا زمانی که آلت رضا از بین نرود من به جنایت ادامه میدهم. در همین زمان تلفن دوباره زنگ زد. باز هم کسی که پشت خط بود حرفی نزد و رضا مطمئن شد که قربانی بعدی خود اوست
Taa zamaani ke ed”Alat” bargharaar nashavad va rez”Alat” az beyn naravad man be jenaayat edaame midaham.
Emza: a. p (Alat parast)
آلتپرست به صورت رمزی فهمانده بود که نویسندهی نامه است. رضا این را از قرار گرفتن کلمهی الت در گیومه فهمید. اما با خودش گفت شاید این نامه رمزهای بیشتری داشته باشد. این بود که کلمهی رذالت را چند بار پیش خودش تکرار کرد. رذالت، رذالت، رذالت... در این زمان فکری در ذهنش جرقه زد. رذالت را میتوان رضاآلت هم خواند. معنای اصلی نامه این بود: تا زمانی که آلت رضا از بین نرود من به جنایت ادامه میدهم. در همین زمان تلفن دوباره زنگ زد. باز هم کسی که پشت خط بود حرفی نزد و رضا مطمئن شد که قربانی بعدی خود اوست
ادامه دارد...
1 comment:
bebakhshid dastane alat parast bar asase ye majaraye vagheyi hast?
Post a Comment