Saturday, July 10, 2010

در جستجوی آلت‌پرست - قسمت دوم

ساعت هفت صبح بود و خیابان‌ها تقریباً خلوت بود. رضا پور.نو طبق عادت همیشگی‌اش جلوی دکه‌ی روزنامه‌فروشی ایستاد و سیگاری روشن کرد. در همین زمان، تیتر روزنامه‌ی «تن امروز» نظرش را جلب کرد: «درخواست کمک‌های مردمی برای بازداشت آلت‌پرست» پایین این تیتر، اعلامیه‌ی «ایران بدن» آورده شده بود که از مردم خواسته بود با توجه به کشته شدن کاراگاه برای دستگیری آلت‌پرست داوطلب شوند. نگاهی به روزنامه های دیگر انداخت. «رابطه‌ی آزاد» تمام تقصیرها را به گردن ایران بدن اندخته بود و حتی اعلامیه را هم چاپ نکرده بود. رضا هم دل خوشی از ایران بدن نداشت. اما لازم دید داوطلب شود. از صاحب دکه آدرس ایران بدن را پرسید. مرد گفت نرسیده به میدان زنا، بعد از کوچه‌ی جنسیت جنوبی به سمت چپ بپیچد. اما بعد گفت الان میدان زنا شلوغ است و بهتر است از شاهراه شهوت برود که گرچه دورتر ولی خلوت‌تر است
توی شرکت ایران بدن همه عریان بودند و رضا کمی از این موضوع معذب شد. آن‌جا طوفان را هم دید که برای یک کار اداری آمده بود و مدام از پله‌ها بالا و پایین می‌رفت و خودش را به آدم‌هایی که توی راهرو بودند می‌مالید
در نهایت رضا به عنوان کاراگاه جدید انتخاب شد و همان روز به دفتر رفت. منشی با دیدن او سلام نامفهومی کرد و جلو آمد. رضا می‌دانست باید تحمل کند وگرنه سریع اخراج خواهد شد. بنابراین چشمانش را بست و دعا کرد کار منشی زودتر تمام شود
حدود بیست دقیقه گذشته بود و منشی همچنان داشت خودش را به رضا می‌مالید. سرانجام رضا گفت: «ببخشید. ما کارهای مهم‌تری داریم. ما نباید بذاریم آلت‌پرست همین‌طور آدم بکشه.» منشی از رفتار سرد رضا متعجب شد و چند قدم عقب‌ رفت. گفت: «بله. ولی شما هم باید شرایط من رو درک کنین.» اشک در چشمانش جمع شد. رویش را از رضا برگرداند و با صدایی لرزان گفت : این چند روز آخر کاراگاه حتی یک بار هم نزدیک من نیومد
ادامه دارد...

No comments: