همینطور که راه میرفتم به خودم گفتم:
نه سعید، مثل اینکه امروز قرار نیست همه چی با نظم و ترتیب خودش پیش بره. اول از همه اینکه مجبور شدی با وجود حساسیت معدهات به شیر آدم، بازم شیر ناهید خانوم رو بخوری (و معدهات اینجوری بریزه به هم) و دوم اینکه امروز نتونستی س.ک.س صبحگاهی همسایه روبهرویی رو که تقریباً یک سال بیوقفه ادامه داشته (البته به جز روزای تعطیل و عید و تابستون که یه کم بینظم میشه) ببینی!
اصلاً این ماه ماه خوبی نبوده. حتی یه مشتری هم نداشتی. از وقتی که مجلس اون قانون لعنتی آزادی جنسی رو تصویب کرده، دیگه هیچ کس به مکان احتیاج نداره و مردم حتی تو خیابون کارشون رو انجام میدن و کار به جایی رسیده که دست به راهپیماییهای میلیونی (البته با حمایت دولت و با آوردن مردم از شهرستانها به تهران) علیه این صنف میزنن و اسمش رو میذارن حماسه! لعنت به این زندگی!
به راهم ادامه دادم تا به سر سیمتری رسیدم. جایی که هر روز پنج دقیقه منتظر میموندم تا یکی از اون تاکسیهای خانواده گیرم بیاد. این تاکسیها ویژگیهای خاصی دارن و بیشتر از چند ماه نیست که از وزارت ارشاد و تاکسیرانی مجوز گرفتهن.
اولاً اینکه جدیدترین و بهروزترین فیلمهای پور.نو رو با کیفیت عالی برای مسافرها پخش میکنن، و دوم اینکه اینترنت پرسرعت هم دارن که فیلتر نداره و به راحتی میشه هر سایتی رو باهاش دید، و دیگه اینکه مجهز به صندلیهای ماساژورن و... برای زوجهای جوان نصف قیمتن (البته افراد مجرد هم میتونن از این تاکسیها استفاده کنن).
یک ربع گذشت ومن همچنان منتظر یه تاکسی خانواده بودم. دیگه دیرم شده بود و باید راه میافتادم. از ته سیمتری یه پیکان سفید سپر جوشنی رو دیدم که به طرف من میاومد. دستم رو تکون دادم تا وایساد. در عقب رو باز کردم و سوار شدم. آخه تجربهی خوبی در مورد جلو نشستن ندارم.
یه بار رانندهای قصد داشت که مرتکب یه کار غیر قانونی بشه. شوخی جنسی با مسافری که جلو میشینه، طبق قوانین راهنمایی و رانندگی ممنوعه. نمیدونم بعضی از این رانندهها چه جوری امتحان آییننامه رو قبول شدهان.
به جز من یه نفر دیگه هم عقب ماشین نشسته بود. یه کم دقت کردم دیدم که، ئه! رضا پورنو ئه!
ادامه دارد...
نه سعید، مثل اینکه امروز قرار نیست همه چی با نظم و ترتیب خودش پیش بره. اول از همه اینکه مجبور شدی با وجود حساسیت معدهات به شیر آدم، بازم شیر ناهید خانوم رو بخوری (و معدهات اینجوری بریزه به هم) و دوم اینکه امروز نتونستی س.ک.س صبحگاهی همسایه روبهرویی رو که تقریباً یک سال بیوقفه ادامه داشته (البته به جز روزای تعطیل و عید و تابستون که یه کم بینظم میشه) ببینی!
اصلاً این ماه ماه خوبی نبوده. حتی یه مشتری هم نداشتی. از وقتی که مجلس اون قانون لعنتی آزادی جنسی رو تصویب کرده، دیگه هیچ کس به مکان احتیاج نداره و مردم حتی تو خیابون کارشون رو انجام میدن و کار به جایی رسیده که دست به راهپیماییهای میلیونی (البته با حمایت دولت و با آوردن مردم از شهرستانها به تهران) علیه این صنف میزنن و اسمش رو میذارن حماسه! لعنت به این زندگی!
به راهم ادامه دادم تا به سر سیمتری رسیدم. جایی که هر روز پنج دقیقه منتظر میموندم تا یکی از اون تاکسیهای خانواده گیرم بیاد. این تاکسیها ویژگیهای خاصی دارن و بیشتر از چند ماه نیست که از وزارت ارشاد و تاکسیرانی مجوز گرفتهن.
اولاً اینکه جدیدترین و بهروزترین فیلمهای پور.نو رو با کیفیت عالی برای مسافرها پخش میکنن، و دوم اینکه اینترنت پرسرعت هم دارن که فیلتر نداره و به راحتی میشه هر سایتی رو باهاش دید، و دیگه اینکه مجهز به صندلیهای ماساژورن و... برای زوجهای جوان نصف قیمتن (البته افراد مجرد هم میتونن از این تاکسیها استفاده کنن).
یک ربع گذشت ومن همچنان منتظر یه تاکسی خانواده بودم. دیگه دیرم شده بود و باید راه میافتادم. از ته سیمتری یه پیکان سفید سپر جوشنی رو دیدم که به طرف من میاومد. دستم رو تکون دادم تا وایساد. در عقب رو باز کردم و سوار شدم. آخه تجربهی خوبی در مورد جلو نشستن ندارم.
یه بار رانندهای قصد داشت که مرتکب یه کار غیر قانونی بشه. شوخی جنسی با مسافری که جلو میشینه، طبق قوانین راهنمایی و رانندگی ممنوعه. نمیدونم بعضی از این رانندهها چه جوری امتحان آییننامه رو قبول شدهان.
به جز من یه نفر دیگه هم عقب ماشین نشسته بود. یه کم دقت کردم دیدم که، ئه! رضا پورنو ئه!
ادامه دارد...
No comments:
Post a Comment