Sunday, October 10, 2010

ندای غریزه

ویلیام وارد شرکت شد. در را پشت سرش بست و بدون کلمه‌ای حرف خودش را به در مالید. باربارا که تا آن لحظه چیزی نگفته بود، بلند شد و به سمت ویلیام آمد، شانه‌هایش را گرفت و در حالی که ویلیام را محکم تکان می‌داد، فریاد زد: «تو داری با خودت چی کار می‌کنی ویلیام؟». صدای زنگ تلفن هر دو را آرام کرد. آیا ممکن بود که فردِ پشت خط، از نظر جنسی فعال باشد؟

پایان

توضیح مدیر وبلاگ (فریبرز): این داستان ترجمه‌ای است از داستان call of instinct. لازم به ذکر است که راه بحث در مورد ترجمه‌ی داستان بانوی جنسی کماکان باز است.

3 comments:

همساز said...

مرسی فریبرز جان
داستان تلخ و در عین حال از نظر تکنیکی بی نظیر بود

گویا این لحن خشن و تلخ و سرد مدت کوتاهی در ناجورنویسی شرقی هم رواج پیداکرد
میخواستم اگر ممکن است از آن ها هم نمونه بگذاری

ممنون

Anonymous said...

سکس یه مسئله ی جدیه و این شوخی ها اصلا مناسب شما نیست که به نظر انسان فرهنگی و با سوادی می رسید. با آرزوی جهانی با سکس آزاد و زیاد

Anonymous said...

"تا آن لحظه چیزی نگفته بود"
:))