Wednesday, October 20, 2010

لحظات جنسی - دو

هر چی زنگ زدم کسی در خونه رو باز نکرد. با هزار مصیبت کلید خونه رو از ته کیفم پیدا کردم و رفتم تو و طبق معمول، اول از همه رفتم سراغ تلفن تا ببینم کیا زنگ زده‌ن. چند تا شماره‌ی ناشناس روی تلفن بود. لابد از این شرکت‌های تبلیغاتی بودن: صابون محافظ آلت، دستمال کاغذی با عطر تحریک‌کننده، پودر اطفای شهوت و...
با هیچ‌کدوم تماس نگرفتم. بعد چک کردم که از خونه با چه شماره‌هایی تماس گرفته شده. فقط یک شماره بود که اونم ناشناس بود. تنها کسی که قبل از من می‌تونست خونه باشه، برادر هشت‌ساله‌م بود. کنجکاو شدم ببینم به کجا زنگ زده. شماره رو که گرفتم، تلفن گویاشون گفت: «شما با شرکت اسباب‌بازی‌های جنسی «آلتِ دست» تماس گرفته‌اید...»
شوق و ذوق عجیبی داشتم. بالاخره برادر کوچیکم با دنیای زیبای شهوت آشنا شده بود و بدون این که به کسی چیزی بگه، پا به این وادی خطرناک گذاشته بود. به سرعت تلفن رو قطع کردم. از خونه زدم بیرون و از نزدیک‌ترین قنادی، یه کیک بزرگ گرفتم. متأسفانه وقت نبود که جمله‌ی سفارشی خودم رو روش بنویسن. برای همین یکی از همون آماده‌هاش رو گرفتم. نوشته بود «شهوتت مبارک!». به عنوان کادو، یه تی‌شرت که روش بزرگ نوشته بود «از نظر جنسی فعال» هم خریدم و برگشتم خونه. برادرم هم توی این مدت رسیده بود. وقتی کیک رو از دستم گرفت و در جعبه رو برداشت، تو صورتم نگاه کرد. به هم لبخند زدیم.

پایان

No comments: