با شورگرفتن مراسم، نه اجراکنندگان حال خودشان را میفهمیدند و نه شرکتکنندگان. فضای هیجانانگیزی کل سالن را فرا گرفته بود و مدام به شدت آن افزوده میشد، تا اینکه ناگهان آهنگ قطع شد. دوباره چراغهای سالن خاموش شدند. انگار قرار بود انفجاری در سالن صورت بگیرد و همه منتظر بودند ببینند چه اتفاقی میافتد. مثل ابتدای مراسم، نوری موضعی روی آلت سربلند فریبرز افتاد. کمکم آلتی زنانه نزدیک آن آمد، اما نور آنقدر فضای کوچکی را روشن کرده بود که نمیشد فهمید صاحب آن کیست. آلتها با هم آشنا شدند. همراه با پایینآمدن فریبرز و دختر نامعلوم و خوابیدنشان با هم، نور هم به آرامی حرکت کرد و پایین آمد. فریبرز و دختر ناشناس همراه با ضرب طبل با یکدیگر به معاشقه پرداختند و در تمام مدت نور فقط یک قسمت را روشن کرده بود.
بعد از پایان این قسمت از برنامه، وقتی همه منتظر بودند که فریبرز و دختر ناشناس روی صحنه حاضر شوند و مورد تشویق قرار بگیرند، چراغها خاموش شد، بازیگرها از صحنه خارج شدند و هیچکس نفهمید همبازی فریبرز چه کسی بوده است. رضا پور.نو که تا آن قسمت از برنامه ساکت نشسته بود و فقط نگاه میکرد، از بین تماشاچیها بلند شد. تمام سالن به سمت او برگشتند. به نظر میرسید اصلاً از این پنهانکاری راضی نیست.
ادامه دارد...
بعد از پایان این قسمت از برنامه، وقتی همه منتظر بودند که فریبرز و دختر ناشناس روی صحنه حاضر شوند و مورد تشویق قرار بگیرند، چراغها خاموش شد، بازیگرها از صحنه خارج شدند و هیچکس نفهمید همبازی فریبرز چه کسی بوده است. رضا پور.نو که تا آن قسمت از برنامه ساکت نشسته بود و فقط نگاه میکرد، از بین تماشاچیها بلند شد. تمام سالن به سمت او برگشتند. به نظر میرسید اصلاً از این پنهانکاری راضی نیست.
ادامه دارد...
1 comment:
خاك تو گورت با اين وبلاگت
يعني رسما ريدي
Post a Comment