Saturday, August 28, 2010

تاوان * (قسمت دوم)

روز 27 شهریور برای انتخاب واحد به دانشگاه رفتم و سـکـس نظری 1، ســکس عملی 1، و روانشناسی سکــس را انتخاب کردم. وقتی در دانشگاه بودم مرتب چشمم را می‌چرخاندم تا شاید مهسا ایزدمنش را ببینم، که در نهایت او را ندیدم و نااُمید به خانه برگشتم.
روز اول مهر بعد از کلاس سکس عملی 1، خانم دکتر خان‌بیگی گفت: می‌دانید که سکس عملی مقوله‌ی بسیار گسترده‌ای است و 4 ساعت کلاس در هفته کفاف مطالب را نمی‌دهد. به همین دلیل کلاس‌های اضافه برای شما در نظر گرفته شده که در این ساعت‌ها دستیار من وظیفه تدریس را انجام خواهند داد. در همین زمان درِ کلاس باز شد و... خدای من... مهسا ایزدمنش... وارد کلاس شد. خانم خان‌بیگی او را معرفی کرد: خانم ایزدمنش از دانشجویان نمونه‌ی دانشکده‌ی سکسولوژی هستند که با این‌که فقط 1 سال از ورودشون به دانشکده می‌گذره تونستن به مرزهای دانش سکس عملی برسن. چیزی که برای یک فرد عادی تا پایان مدرک دکترا هم شاید حاصل نشه.
بعد از اون مهسا ساعت کلاس‌های تمرین رو معین کرد و کلاس تعطیل شد. خیلی فکر کردم که سؤالی به ذهنم برسه و به بهانه‌ی اون سؤال کمی با مهسا گپ بزنم، اما مخم قفل شده بود.

8 روز بعد، اولین جلسه‌ی تمرین سکس عملی 1:
مهسا درس جلسه‌ی قبل رو که در مورد پوزیشن‌های غیرمتعارف در ســکـس بود دوره کرد. بعد گفت حالا گروه‌های دونفره تشکیل بدید و پوزیشن دختر پر شر و شور رو اجرا کنید. فکری به خاطرم رسید... سریع بچه‌های کلاس رو شمردم... وای... اگر تعداد فرد بود من خوشبخت‌ترین آدم دنیا می‌شدم... خدای من... 17 نفر بودیم... عالی شد.
اجازه گرفتم و از کلاس خارج شدم. آبی خوردم و سریع به کلاس برگشتم. همه گروه‌های خودشان را تشکیل داده بودند. به مهسا گفتم: خانم ایزدمنش... من هم‌گروهی ندارم. امکانش هست شما هم‌گروهی من بشید؟ مهسا که گویا جا خورده بود، با نوعی بی‌میلی تصنعی به طرفم آمد.

ادامه دارد...

عنوان داستان از مدیر وبلاگ (فریبرز) است.

No comments: