Friday, August 27, 2010

تمنا

نمی‌توانستم زمان پنج‌دقیقه‌ای سر کوچه تا در خانه را تحمل کنم، حس عجیبی بود، تمام خانه‌ها و درخت‌ها درون چشمم ملتهب بودند، فیلم جدیدی که از رضا پور.نو گرفته بودم در دستم بود و با تمام توانم داشتم به سمت خانه می‌دویدم.

این پنج دقیقه، اندازه‌ی پنجاه سال گذشت. بالاخره دی‌وی‌دی را درون دستگاه گذاشتم. رضا عادت نداشت درباره‌ی فیلم‌ها اظهارنظر کند، فقط با کج کردن گوشه‌ی لب‌ها یا خم کردن ابرو سعی می‌کرد حسش را منتقل کند. رضا همیشه معتقد بود که فیلم‌ها توی کره‌ی چشم بیننده هستند که معنی پیدا می‌کنند و هر کدام ماهیت مستقلی برای خود می‌شوند.

فیلم شروع شد. کاسه‌ی صبرم در مرحله‌ی ارضاء بود.

حال و هوایی قدیمی داشت، از آن دسته فیلم‌های پور.نوی به اصطلاح "اپیک" بود. جنگی میان دو رب النوع. رب‌النوع خودارضایی و رب‌النوع مالش. اعتراف می‌کنم که در این ژانر، خیلی کم فیلم خوب پیدا می‌شود اما این یکی واقعا عالی بود. شروع غافلگیر کننده‌ای داشت نمایی از "آلت‌شهر" باستان و بعد از آن تصویری بسته از چهره‌ی یک پیرمرد دست‌فروش که روی یک شیشه مشغول کشیدن تصویر نبردهای آئلوسکس‌ها(ترجمه‌ی مناسبش، "جنسی‌خدایان" است) بود. نکته‌ی جالب و خلاق فیلم این بود که از ابتدا تا انتهای فیلم، آئلوسکس خودارضایی، دائما در حال خودارضایی بود.

تا پایان فیلم، چندین بار مرزهای ارضاء را پشت‌سر گذاشتم. و این برای من معنی حقیقت فیلمی بود که در کره‌ی چشمانم تعریف می‌شد.

اما به محض تمام شدن فیلم، تمام دنیا دور سرم می‌چرخید، چیزی که در تیتراژ پایانی دیدم برایم به هیچ‌وجه قابل درک نبود. بارها فیلم را به عقب برگرداندم و چندباره آن قسمت را خواندم. باز هم باورم نمی‌شد. و آن، این عبارت بود.

PRODUCED By:

REZA POR.NO

DAVID ROSENBERG

پایان

No comments: